هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

وقتی شرکتی مشتاقانه سعی می‌کند تمام ایده‌هایش را به واقعیت تبدیل کند، احتمال شکست هم وجود خواهد داشت. این همان تجربه‌ای است که بسیاری از شرکت‌های تکنولوژی داشته‌اند.

شرکت‌های معروف ، لزوما همواره در عرضه‌ی محصولات خود موفق نبوده‌اند و محصولات شکست خورده بسیاری را روانه‌ی بازار کرده‌اند که در این سلسله مقالات به معرفی و بررسی علت شکست آنها خواهیم پرداخت

Product-Failure محصولات شکست خورده
محصولات شکست خورده

بارکدخوانی به نام CueCat

نمایش کامل این مطلب مختص مشترکین دیزاین کلاب است. ✔   مشترکین به گروهی از کاربران گفته می‌شود که حق اشتراک ماهیانه پرداخت می‌کنند. با فعال کردن اشتراک علاوه بر این مطلب به...

بیشتربخوانید
Psion MC 400 نام لپ‌تاپی است که سال ۱۹۸۹ عرضه شد.

لپ تاپ Psion MC 400

نمایش کامل این مطلب مختص مشترکین دیزاین کلاب است. ✔   مشترکین به گروهی از کاربران گفته می‌شود که حق اشتراک ماهیانه پرداخت می‌کنند. با فعال کردن اشتراک علاوه بر این مطلب به...

بیشتربخوانید
Microsoft Zone

مایکروسافت زون | Microsoft Zone

نمایش کامل این مطلب مختص مشترکین دیزاین کلاب است. ✔   مشترکین به گروهی از کاربران گفته می‌شود که حق اشتراک ماهیانه پرداخت می‌کنند. با فعال کردن اشتراک علاوه بر این مطلب به...

بیشتربخوانید

یکی از دلایل فراگیر در شکست کسب‌وکارها، به‌خصوص کسب‌وکارهای نوپا، ارائه محصول (کالا یا خدمات) بد به بازار است! بااین‌حال شرکت‌هایی هستند که با ارائه محصول بد موفقیت هم کسب کرده‌اند یا شرکت‌های موفقی که محصول بد، آنها را از هم پاشیده! اما محصول بد چیست؟ و اساسا چرا کسی باید محصول بد ارائه دهد؟
محصول بد جدای از بازار بد است؛ یعنی محصولی نامتناسب با بازار را محصول بد نمی‌گوییم، بلکه محصول بد محصولی به‌دردنخور است که در یک کلمه توقع کاربر را برآورده نمی‌کند. شاید یک محصول در فاز تولید خیلی خوب هم تولید شده باشد و امکانات خوبی هم داشته باشد، اما چون کاربری آن سخت است، به یک محصول بد تبدیل می‌شود.

پتنت چیست؟

گاهی حتی محصول بد توسط خود شرکت‌ها استفاده می‌شود، اما آنها بدی محصول خود را فراموش کرده و نادیده رها می‌کنند. وضعیتی که فینلایب آن را «کورمحصولی» می‌نامد. این وضعیت زمانی حاصل می‌شود که آن‌قدر از محصولات خود استفاده می‌کنید که ناخودآگاه دیگر اشکالات آن را نمی‌بینید؛ مثلا شاید ثبت‌نام در سایت شما مشکل است، ولی برای پیشبرد کارهای دیگر سایت فعلا از آن صرف‌نظر کرده و با یکی از حساب‌های کاربری موجود وارد می‌شوید. بعد آن‌قدر درگیر کارهای دیگر سایت می‌شوید که فراموش می‌کنید سایت شما از همان اول هم برای ثبت کاربران جدید مشکل دارد! پس محصول شما باید آن‌قدر خوب باشد که خود شما همیشه از آن استفاده کنید و منظور از استفاده از محصول، استفاده واقعی از آن است، نه‌اینکه آن را با داده‌ها یا حساب‌های آزمایشی امتحان کنید.
واقعیت این است که اکثر افراد واقعا به دنبال ساخت محصول بد نیستند، اما وقتی تمرکز بر توجه به ظرایف، هماهنگی اجزای مختلف محصول و نحوه عرضه آن به بازار را از دست بدهیم، محصول نهایی ما همان حسی را که ما انتظار داشتیم و در ذهن می‌پروراندیم به کاربران نهایی ما انتقال نمی‌دهد. نیک سابان، تمرکز را زدودن به‌هم‌ریختگی تعریف می‌کند، اما برای داشتن تمرکز ابتدا باید «هدف» مشخص داشت!
یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های شرکت‌های جسور، اشتیاق سیری‌ناپذیر آنها به تولید فراوان است. وقتی استراتژی شما جواب نمی‌دهد، بهتر است آن را تغییر دهید، اما حتی برای تغییر استراتژی، شما لازم است استراتژی داشته باشید! برخی استارتاپ‌ها آن‌قدر زود دست از تلاش برمی‌دارند که حتی موفق نمی‌شوند ایده خود را محک بزنند. آنها برای تغییر استراتژی یا برای اتمام تلاش‌هایشان استراتژی درستی در پیش نگرفتند. علت این امر آن است که آنها تصویر واضحی از محصول آینده خود ندارند. اگر می‌خواهید متمرکز بمانید، باید بتوانید هدف نهایی خود را در یک جمله بیان کنید. فیس‌بوک بین مردم ارتباط برقرار می‌کند. گوگل اجازه جست‌وجو به آنها می‌دهد. آمازون خرید آنلاین را برای آنها فراهم می‌آورد. شما چه می‌کنید؟
اگر شما در تعریف محصول خود بگویید که ابزارهای زیادی دارد و به راحتی قابل بیان نیستند، احتمالا شما تمرکز خود روی مشتریان را از دست داده‌اید و بیشتر بر تولید متمرکز شده‌اید. واقعیت این است که کاربران، یک محصول را به‌خاطر ویژگی‌های متعددش استفاده نمی‌کنند. آنها محصول را برای آن استفاده می‌کنند چون می‌تواند یک کار بخصوصی را به خوبی انجام دهد. وقتی هزاران مشتری یا کاربر یک معضل حل‌نشده داشته باشند، برای استارتاپ‌های موفق یک فرصت طلایی به دست آمده است.
توجه به مسیر معمولا ناهموار پذیرش محصول هم خیلی مهم است. شرکت‌ها محصولاتی می‌سازند که بالقوه ارزش چشمگیری دارند و با خود می‌گویند چه می‌شد اگر فقط کاربران شروع به استفاده از محصولات می‌کردند، اما آنها از کاربران می‌خواهند تا با پرکردن فرم‌های طولانی، از این محصول استفاده کنند. درمقابل، سایت‌هایی مانند گوگل، لینکدین و فیس‌بوک را در نظر بگیرید که تنها با واردکردن اطلاعات اندکی، شما را در معرض حجم بالایی از اطلاعات مربوط به خودتان قرار می‌دهند! اگر لازم باشد مردم یا سرمایه یک شرکت، برای دریافت ارزش محصول شما زمان یا پول زیادی صرف کنند، باید در استراتژی ارائه محصول خود تجدیدنظر کنید، چراکه هرچقدر هم بازاریابی و فروش داشته باشید، محصول شما جای محصول خوش‌استقبالی را نمی‌گیرد که به‌سرعت ارزش خود را به کاربر نهایی عرضه می‌کند و این یعنی جدای از اینکه چقدر تولید شما خوب و دقیق بوده است، شما محصول
خوبی نداشته‌اید!

یکی از دلایل فراگیر در شکست کسب‌وکارها، به‌خصوص کسب‌وکارهای نوپا، ارائه محصول (کالا یا خدمات) بد به بازار است! بااین‌حال شرکت‌هایی هستند که با ارائه محصول بد موفقیت هم کسب کرده‌اند یا شرکت‌های موفقی که محصول بد، آنها را از هم پاشیده! اما محصول بد چیست؟ و اساسا چرا کسی باید محصول بد ارائه دهد؟
محصول بد جدای از بازار بد است؛ یعنی محصولی نامتناسب با بازار را محصول بد نمی‌گوییم، بلکه محصول بد محصولی به‌دردنخور است که در یک کلمه توقع کاربر را برآورده نمی‌کند. شاید یک محصول در فاز تولید خیلی خوب هم تولید شده باشد و امکانات خوبی هم داشته باشد، اما چون کاربری آن سخت است، به یک محصول بد تبدیل می‌شود. گاهی حتی محصول بد توسط خود شرکت‌ها استفاده می‌شود، اما آنها بدی محصول خود را فراموش کرده و نادیده رها می‌کنند. وضعیتی که فینلایب آن را «کورمحصولی» می‌نامد. این وضعیت زمانی حاصل می‌شود که آن‌قدر از محصولات خود استفاده می‌کنید که ناخودآگاه دیگر اشکالات آن را نمی‌بینید؛ مثلا شاید ثبت‌نام در سایت شما مشکل است، ولی برای پیشبرد کارهای دیگر سایت فعلا از آن صرف‌نظر کرده و با یکی از حساب‌های کاربری موجود وارد می‌شوید. بعد آن‌قدر درگیر کارهای دیگر سایت می‌شوید که فراموش می‌کنید سایت شما از همان اول هم برای ثبت کاربران جدید مشکل دارد! پس محصول شما باید آن‌قدر خوب باشد که خود شما همیشه از آن استفاده کنید و منظور از استفاده از محصول، استفاده واقعی از آن است، نه‌اینکه آن را با داده‌ها یا حساب‌های آزمایشی امتحان کنید.
واقعیت این است که اکثر افراد واقعا به دنبال ساخت محصول بد نیستند، اما وقتی تمرکز بر توجه به ظرایف، هماهنگی اجزای مختلف محصول و نحوه عرضه آن به بازار را از دست بدهیم، محصول نهایی ما همان حسی را که ما انتظار داشتیم و در ذهن می‌پروراندیم به کاربران نهایی ما انتقال نمی‌دهد. نیک سابان، تمرکز را زدودن به‌هم‌ریختگی تعریف می‌کند، اما برای داشتن تمرکز ابتدا باید «هدف» مشخص داشت!
یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های شرکت‌های جسور، اشتیاق سیری‌ناپذیر آنها به تولید فراوان است. وقتی استراتژی شما جواب نمی‌دهد، بهتر است آن را تغییر دهید، اما حتی برای تغییر استراتژی، شما لازم است استراتژی داشته باشید! برخی استارتاپ‌ها آن‌قدر زود دست از تلاش برمی‌دارند که حتی موفق نمی‌شوند ایده خود را محک بزنند. آنها برای تغییر استراتژی یا برای اتمام تلاش‌هایشان استراتژی درستی در پیش نگرفتند. علت این امر آن است که آنها تصویر واضحی از محصول آینده خود ندارند. اگر می‌خواهید متمرکز بمانید، باید بتوانید هدف نهایی خود را در یک جمله بیان کنید. فیس‌بوک بین مردم ارتباط برقرار می‌کند. گوگل اجازه جست‌وجو به آنها می‌دهد. آمازون خرید آنلاین را برای آنها فراهم می‌آورد. شما چه می‌کنید؟
اگر شما در تعریف محصول خود بگویید که ابزارهای زیادی دارد و به راحتی قابل بیان نیستند، احتمالا شما تمرکز خود روی مشتریان را از دست داده‌اید و بیشتر بر تولید متمرکز شده‌اید. واقعیت این است که کاربران، یک محصول را به‌خاطر ویژگی‌های متعددش استفاده نمی‌کنند. آنها محصول را برای آن استفاده می‌کنند چون می‌تواند یک کار بخصوصی را به خوبی انجام دهد. وقتی هزاران مشتری یا کاربر یک معضل حل‌نشده داشته باشند، برای استارتاپ‌های موفق یک فرصت طلایی به دست آمده است.
توجه به مسیر معمولا ناهموار پذیرش محصول هم خیلی مهم است. شرکت‌ها محصولاتی می‌سازند که بالقوه ارزش چشمگیری دارند و با خود می‌گویند چه می‌شد اگر فقط کاربران شروع به استفاده از محصولات می‌کردند، اما آنها از کاربران می‌خواهند تا با پرکردن فرم‌های طولانی، از این محصول استفاده کنند. درمقابل، سایت‌هایی مانند گوگل، لینکدین و فیس‌بوک را در نظر بگیرید که تنها با واردکردن اطلاعات اندکی، شما را در معرض حجم بالایی از اطلاعات مربوط به خودتان قرار می‌دهند! اگر لازم باشد مردم یا سرمایه یک شرکت، برای دریافت ارزش محصول شما زمان یا پول زیادی صرف کنند، باید در استراتژی ارائه محصول خود تجدیدنظر کنید، چراکه هرچقدر هم بازاریابی و فروش داشته باشید، محصول شما جای محصول خوش‌استقبالی را نمی‌گیرد که به‌سرعت ارزش خود را به کاربر نهایی عرضه می‌کند و این یعنی جدای از اینکه چقدر تولید شما خوب و دقیق بوده است، شما محصول
خوبی نداشته‌اید!