تعریف:پارادایم
به انگلیسی: Paradigm
به فارسی: الگوواره یا اندیشگان (به انگلیسی: Paradigm )سرمشق و الگویی مسلط و چهارچوبی فکری و فرهنگی است که مجموعهای از الگوها و نظریهها را برای یک گروه یا یک جامعه شکل دادهاند. هر گروه یا جامعهای «واقعیات» پیرامون خود را در چارچوب الگووارهای که به آن عادت کرده است تحلیل و توصیف میکند.
توضیح بیشتر: پارادایم در گستردهترین معنای خود، به عنوان معادل واژهی تغییر نگرش به کار میرود. اگر به سخنرانیهای اساتید انگیزشی یا مدرسان بازاریابی شبکهای گوش بدهید، میبینید که پارادایم را به این معنا به کار میبرند. مثلاً میگویند: «پارادایمت را عوض کن. تو دیگر نباید کارمند باشی. باید زیرشاخههای خود را داشته باشی و یک امپراطوری مالی بسازی.» و یا اینکه: «این فیلم را ببین تا پارادایم تو شیفت پیدا کند.» مقالاتی که در فوریس و فستکامپنی و بسیاری از نشریات کسب و کار هم میخوانیم، غالباً (اما نه همیشه) همین کاربرد عمومی اصطلاح پارادایم را مد نظر قرار دادهاند.
تغییر روش ساخت ساعت | یک مثال کلاسیک
سالهاست در دورههای مدیریت کسب و کار، برای تغییر پارادایم از صنعت ساعتسازی مثال میزنند (+).
تصور کنید در سال ۱۹۶۸، ساعتسازان سوئیسی حاکم بلامنازع بازار جهانی ساعت بودند. ۶۵٪ تمام ساعتهایی که در جهان فروخته میشد، سوئیسی بود. از نظر سود هم، ۸۵٪ کل سود صنعت ساعتسازی در جهان در اختیار سوئیسیها بود. سال ۱۹۶۹ شرکت سیکو برای اولین بار ساعت کوارتز را به بازار عرضه کرد. ساعتی که مبنای عملکرد آن، قطعات مکانیکی نبود.
ساعتسازان سوئیسی نخواستند یا نتوانستند این تغییر را بپذیرند. آنها مفروضاتی داشتند که باعث میشد فکر کنند این محصول جدید، هرگز بازار را در اختیار نخواهد گرفت.
مگر میشود مردم ساعتهای دقیق و ظریف سوئیسی را با آن اصالت و قدمت کنار بگذارند و به سراغ ساعتهایی بروند که پایهی الکترونیکی دارند؟
مدت زیادی برای تغییر فضای صنعت ساعت لازم نبود. در سال ۱۹۸۰ سهم بازار ساعتسازان سوئیسی در جهان به حدود ۱۰٪ رسیده بود. حدود ۵۰۰۰۰ از ۶۲۰۰۰ کارگاه ساعتسازی سوئیسی هم که ۱۹۶۸ مشغول کار بودند، در سال ۱۹۸۰ دیگر وجود نداشتند.
آیا کوهن حاضر است چنین تغییری را به معنای تغییر پارادایم بداند؟ نمیدانیم.
از یک سو به نظر میرسد کوهن در سطوح بسیار بنیادی مثل فیزیک و ترمودینامیک فکر میکرده است. از سوی دیگر، در کتاب ساختار تأکید میکند که مفروضات و اصول پذیرفتهشده در هر حوزهی تخصصی را میتوان مصداق پارادایم دانست.
به هر حال، مستقل از نظر کوهن، امروز در فضای کسب و کار، چنین تغییرات بنیادینی را که مفروضات و ساختار یک صنعت را دگرگون میکنند پارادایم شیفت مینامند.
یک مثال از مارشال مکلوهان دربارهی تغییر پارادایم
مارشال مک لوهان تحلیل جالبی از ظهور چرخ دارد که میتواند به درک بهتر مفهوم پارادایم کمک کند. البته او در این تحلیل از اصطلاح پارادایم استفاده نمیکند. اما همین مفهوم را شرح میدهد.
مک لوهان توضیح میدهد که دو گروه مختلف از مردم، اختراع چرخ را به دو شکل متفاوت دیدهاند و تفسیر کردهاند.
عدهای نگاه مهندسی داشتند و چرخ را صرفاً به عنوان ابزار دیدند. ابزاری که میتوانست بارها را سریعتر جابهجا کند و فشاری را که بر شانهی گاوها بود کاهش دهد. ابزاری که بارها را میتوان سریعتر برد و گاوها فشار کمتری را تحمل خواهند کرد و گاریها را میتوان بزرگتر ساخت.
اما کسانی که به نگاه کلان اقتصادی مجهز بودند و از این زاویه تحلیل میکردند، میتوانستند بفهمند که چرخ میتواند یک پارادایم شیفت در حوزهی اقتصاد باشد و همهی مفروضات و مدلهای قبلی را بر هم بریزد.
اختراع چرخ، به معنای پایان اقتصاد بومی بود. پس از ظهور چرخ، خودکفایی و استقلال دیگر برای یک روستا ارزش و معنا ندارد.
چرخ، حمل و نقل را ارزان و ساده میکند. حالا به سادگی میشود محصولات کشاورزی و دامداری و سایر کالاها را از روستایی به روستای دیگر و از شهری به شهر دیگر جابهجا کرد. بنابراین کارها تخصصیتر خواهد شد.
شاید کاشت بسیاری از میوهها در برخی شهرها اقتصادی نباشد و از رونق بیفتد. دامی که در نقطه مشخصی از کشور پرورش مییافت، اکنون میتواندبه نقطهی دیگر کشور منتقل شود. شهرها و روستاها به نقطههای دورتر دسترسی پیدا خواهند کرد و محصولات خود را خواهند فروخت. پس از اختراع چرخ، صرفاً تولید محصولاتی منطقی است که تولیدکننده در آنها از مزیت نسبی برخوردار باشد.
« بازگشت به واژه نامه