پلیبوی:خرگوشی با پاپیون سرخ PlayBoy
🎬 پرده اول: مهندسی رؤیا
هیو هفنر بیشتر از اینکه ناشر باشه، یه معمار بود. اما نه معمار ساختمان—معمار یک زندگی کامل ترکیبی از اروتیسم، روشنفکری و طراحی شیک. اون دقیقاً مثل یه طراح صنعتی، مرد رو به چشم یه کاربر دید، کاربری که نیاز داره: زیبایی، اعتبار، زنان، آزادی، حرفهای جدی، سبک زندگی، و فرار.
پلیبوی براش یه سیستم کامل ساخت؛ از فونت جلد گرفته تا دکوراسیون ویلاها، همهچیز مهندسیشده بود؛ یه User Journey برای مردِ پس از جنگ.
با صفحات glossy، با لحن نرم، با استایل Mid-Century Modern، یه رؤیا تحویل میداد که تا پیش از اون فقط در ذهنها بود، نه روی کاغذ.

پلیبوی فقط مجلهی عکسهای برهنه نبود. توش مصاحبههایی با مالکم ایکس و محمد علی بود. داستانهایی از ناباکوف و هاروکی موراکامی.
این مجله، یه کانترکالچرِ براق بود؛ یه “نه” به سانسور، یه “آره” به لذت، زیبایی، جنسیت و آزادی.
📖 پلیبوی نشون داد که میل جنسی رو میشه با فرهنگ بالا، مدرنبودن، و طراحی خوب ترکیب کرد. و خرگوش با پاپیون، تبدیل شد به سمبل یه طرز فکر: زندگی رو هم بخون، هم لمس کن.
✨ پرده دوم: طراحی کامل یک مرد
دهههای ۶۰ تا ۸۰، پلیبوی شد امپراتوری. در دهههای طلایی، پلیبوی تبدیل شد به راهنمای جامع مرد مدرن. پلیبوی داشت تصویر مرد ایدهآل آمریکایی رو بازتعریف میکرد.نه فقط مرد قدرتمند، بلکه مرد طراحیشده. مردی که هم کتاب میخونه، هم ماشین خوب داره، هم لباس حسابی، و بله—زنانی که باهاشاند، انتخابشدهاند.
میخوای چی بخونی؟ چی بپوشی؟ کجا بری؟ چطوری حرف بزنی؟ چه ساعتی رو دستت ببندی؟ حتی چطوری زن ایدهآل رو انتخاب کنی؟
پلیبوی جواب میداد؛ نه فقط با محتوای مجله، بلکه با طراحی تجربهای که کاربر—یعنی مرد—رو در مرکز قرار میداد.
🛋 دکور ویلاها؟ مینیمالیستی با دیزاین اسکاندیناوی.
🍸 نوشیدنیها؟ دستچینشده برای هماهنگی با لباس و موسیقی.
📚 کتابهایی که پیشنهاد میداد؟ دقیقاً ترکیب لذت، قدرت و اعتبار فکری.
پلیبوی نقش یه Operating System رو داشت برای مردها؛ یه سیستمعامل برای سبک زندگی.

💥 پرده سوم: کرش سیستم
اما مثل هر سیستم طراحیشدهای، وقتی زمینهی اجتماعی عوض شد، طراحی از کار افتاد. از طرفی با ظهور اینترنت، تصاویر برهنه دیگه نایاب نبودن و از سوی دیگه مرد مدرن دیگه فقط به لذت نیاز نداشت، بلکه به معنا، به مرزهای اخلاقی، به صدای زنان و به بازتعریف قدرت فکر میکرد.
🔻 پلیبوی، که زمانی فضا رو کنترل میکرد، خودش در فضای جدید گم شد.
UI/UXش دیگه جواب نمیداد.
اون کاربر دیگه اون مرد دهه ۶۰ نبود.
و برند، بهجای اینکه خودش رو ریدیزاین کنه، تا مدتها فقط آپدیتهای کوچیک داد.
Too little, too late.
رسانهها سرعت گرفتن، گفتگوهای فمینیستی بلندتر شدن، و پلیبوی تبدیل شد به چیزی قدیمی، از مدافتاده و شاید حتی آزاردهنده.
ناگهان چیزی که روزی “پیشرو” بود، تبدیل شد به نماد یک دوران سمی.
مجلههایی که روزی روشنفکرانه بهنظر میرسیدن، حالا کنار “زنشیءپنداری” و مردسالاری تحلیل میشدن.
و در نهایت، پلیبوی چاپ نسخهی چاپیشو متوقف کرد. ویلاها خاموش شدن. هفنر پیر شد و خرگوش پاپیونزده، خسته، خودش رو توی آینه نگاه کرد…

🧬 پرده چهارم: Rebranding یا Artifact؟
شما به این سطح از محتوا دسترسی ندارید و یا وارد اکانت خود نشدید.
ورود یا عضویت | خرید یا تمدید اشتراک
.: برای دانلود کاتالوگ آشنایی بامحتوای دیزاین کلاب اینجا کلیک کنید :.