ثبت درخواست منتورینگ محصول / کسبُکار
کوچ (Coach) و منتور (Mentor) در سالهای اخیر از واژههای پرتکرار در فضای آموزش، مدیریت و کسبوکار بوده،افراد بسیاری کوچینگ و منتورینگ را به عنوان حرفهی خود برگزیدهاند و اصطلاحاتی مانند کوچ کسب و کار، منتور کسب و کار، کوچ فروش و کوچ تحول فردی بسیار بیشتر از گذشته به گوش میخورند؛
اما میخوام همینجا اشاره کنم که من به عنوان کوچ و منتور فعال حرفهای نیستم و هدفم از انجام فعالیتهای منتورینگ، کسب تجربیات بیشتر، آشنایی با مدل های مختلف فکرِ افراد و آشنایی با کسبُکارهای مختلفه، بعلاوه این موضوع برام جذابیت داره؛ اما لازمه به تفاوت های کلمات مشاور، منتور، کوچ و این طور اصطلاحات هم توجه کنید؛
من خدمات مشاوره ای به شما نمیدم؛
کوچینگ و منتورینگ بیشتر در فضای کسب و کار معنا پیدا میکنه، به این شکل که فرد باتجربهتر کمک میکنه، فردی کمتجربه بتونه مسیر رشد و یادگیری رو در محیط شغلی خودش بهتر و سریعتر طی کنه؛
کوچینگ میتونه حوزههای بسیار متنوعی رو پوشش بده، کوچینگ علاوه بر کسب و کار میتونه در توسعه فردی، مدیریت و رهبری سازمانی، کار تیمی، بهبود کیفیت زندگی و طی کردن مسیر شغلی به کار بیاد؛
کوچینگ یعنی آزاد کردن توانمندیهای بالقوهی انسانها (Unlocking a person’s potential)
کوچ به جای آموختن به افراد به اونها کمک میکنه خودشون یاد بگیرن؛
آگاهی (Awareness) و مسئولیت (Responsibility) دو کلمهی کلیدی در کوچینگ هستند، وظیفه کوچ اینِ که به کوچی (Coachee) کمک کنه نسبت به داشتهها و دانستههای آگاهی بیشتری پیدا کنه، و مسئولیت رشد و توسعه خودش رو به عهده بگیره؛
رابطه کوچ و کوچی از جنس گفتگوست؛ یک نوع گفتگوی سقراطی؛
کوچ در این رابطه بیشتر نقش تسهیلگر رو بر عهده داره و تلاششو میکنه با سوالهای باز [که پاسخ قطعی و کوتاه و مشخص ندارند] خودآگاهی طرف مقابل رو افزایش بده و حس پذیرش مسئولیت [برای تغییر و بهبود وضعیت موجود] رو در اون بیدار و تقویت کنه؛
“بنابر این، کوچینگ از جنس نصیحت و توصیه نیست”
کوچینگ و منتورینگ دو واژه بسیار نزدیک به هم هستند، اما با مشاور فاصله بیشتری دارن؛
گفته میشه که منتورینگ بیشتر از جنس توصیه و راهنمایی و دستوره؛ اما در کوچینگ، مربی سعی میکند کمتر به سراغ مداخله مستقیم برود و بیشتر نقش تسهیلگر را ایفا کند. به این معنا که با پرسیدن، شنیدن، همراهی و همفکری باعث بشه فرد بتونه خودش رو بهتر کشف کنه؛
فدراسیون بین المللی کوچیک یا ICF هم تعریفی را ارائه میکند که تقریباً مفاهیم مطرح شده توسط ویتمور و پسمور را پوشش میدهد (+):
کوچینگ یک همکاری و مشارکت بین کوچ و مُراجع است که
با برانگیختن مُراجع به اندیشیدن و خلاقیت،
او را ترغیب میکند تا تواناییهای شخصی و حرفهای خود را به اوج برساند.

مشاور توی یک جلسه مشکلات شمارو گوش میده و راهکاری که به ذهنش میرسه رو براساس مطالعاتش میگه، و همچنین تعهد زیادی نداره که شما در نهایت موفق میی یا نه!
به عبارتی، زمانی که مشاور برای شما میذاره در حد همون جلسه اس؛
میتونم یه مثال هم بزنم،
فرض کنید شما برای آخر هفته قصد دارید برید ماهی گیری!
مشاور به شما چی میگه؟
“برو فلان رودخونه، فلان چوب ماهیگیری از فلان برند رو با همچین طعمه هایی، تهیه کن و با خودت ببر”
اما منتور به شما چی میگه؟
“دوست داری مثل من ماهی بگیری؟ دستت رو بده و با من بیا…”
منتور در تمام مراحل کنار شما قرار میگیره نه روبری شما، و سعی داره تجربیاتش رو در اختیار شما بذاره و همون مسیری که شما قصد طی کردنش رو دارید طی کرده و به شما از طریق صحبت هاش ابزار ذهنی میده تا بهترین تصمیم رو بگیرید؛
منتور قرار نیست به شما تعهد کتبی بده که شما موفق میشید، اما تعهد قلبی و اخلاقی میده که تمام تلاشش رو میکنه و از تمام دانشش برای موفقیت شما استفاده میکنه!
(اگر منتور تعهد کتبی بده، میشه بیزنس کوچ و صحبت هاش الزاما باید اجرایی بشن)
حالا و با توجه به این توضیحات چنانچه در روند طراحی محصولتون و یا توسعه کسبُکارتون احتیاج به منتور دارید، از طریق فرم زیر میتونید با من تماس بگیرید؛
آیا کوچینگ اثربخش است؟
واقعیت اینِ که با توجه به تنوع گستردهی کوچها و فعالیتهای کوچینگ، چنین سوالی از پایه نادرسته؛ درست مثل اینکه بگیم:
آیامعلمی نتیجهبخش است؟
تا مشخص نکنیم کدام معلم، کدام درس، کدام دانشجو، کدام روش تدریس و تحت کدام شرایط، چنین سوالی مبهم و گمراهکننده است؛ اما شاید براتون جالب باشه که “آدرین فرنهام” که دانشمند و نویسندهای مطرح است ، سعی کرده مجموعهی گستردهای از مطالعات و تحقیقات مربوط به اثربخشی کوچینگ را مرور و بررسی کند (+).
البته فرنهام صرفاً به بیزینس کوچینگ و زیرشاخههای آن پرداخته است. اما دستاورد مطالعهی او جالبتوجه است؛
نخستین نکتهای که فرنهام مطرح میکند این است که نمونههای موفق در کوچینگ کم نیستند و تحقیقات متعددی چنین دستاوردهایی را تأیید میکنند؛
اما نکتهی دوم، بعضی از دستاوردهایی است که از برنامههای کوچینگ حاصل شده است. تنوع این دستاوردها به ما یادآوری میکند که وقتی از کوچینگ حرف میزنیم، چندان مشخص نیست که از چه چیزی سخن میگوییم و سبد گستردهای از فعالیتها در کوچینگ گنجانده شدهاند.
افزایش رضایت شغلی، فراهم شدن امکان دستیابی به اهداف، افزایش اعتماد رهبر به پیروان خود، ارتقاء سلامت، بهبود کیفیت ارتباط، تقویت تفکر راهکار محور، افزایش خودآگاهی، افزایش عملکرد شغلی، تمرکز روی مرکز کنترل درونی، بهبود توانایی مدیریت استرس، کاهش اضطراب، ارتقاء تاب آوری، افزایش بهره وری، پذیرش رفتارها و فضاهای جدید و افزایش انعطاف پذیری مدیریتی صرفاً نمونههایی از دستاوردهای کوچینگ شمرده شدهاند.
این فهرست که فرنهام تنظیم کرده نشون میده که واژه کوچینگ تقریبا روی هر نوع فعالیته میشینه، و میشه گفت هر فردی کوشیده هرکاری که قبلا اون رو انجام میداده در قالب مربیگری و کوچینگ عرضه کنه؛
مسلما من (امیرحسین محبی) منتور خوبی برای کسی که میخواد فوتبال یادبگیره یا کسی که میخواد بیلیارد یادبگیره نیستم، چون تجربه خاصی ندارم در این زمینه ها، اما تجربیات من برای:
- طراحی محصول
- تبدیل کارمند به فریلنسر،
- تبدیل فریلنسر به مدیر کسبُکار شخصی،
- توسعه کسبُکار و مدیریت پرسنل تا 40 نفر،
- مدیریت پرسنل از راه دور،
- برندسازی، مارکتینگ و فروش در دنیای دیجیتال،
- توسعه سبد محصولات یک شرکت
خوبه، چون تمام این مسیر رو رفتم و راجع بهش هم تحقیقات گسترده انجام دادم؛ و در نهایت:
“هیچ قهرمان المپیکی بدون داشتن کوچ و الگو به قهرمانی نرسیده”
رو به رشد باشید، پایدار و مستمر؛ اردات.